عصب‌شناسی یا علوم اعصاب شناختی چیست؟

عناوین مقاله:

عصب­شناسی یا علوم اعصاب­شناختی، با شیوه­ی آزمایشگاهیِ خود، یکی از دانش­های نوپاست که می­کوشد کارکرد مغز، چه­گونگی تأثیر آن بر پندار، گفتار و کردار را بررسی کند.

«عصب­شناسی یعنی مطالعه­ی مغز. اگر روان­شناسانِ شناختی به نرم افزار ذهن علاقه دارند، متخصصینِ عصب­شناس به سخت افزار علاقه مندند: خون و مواد و سازوکارهای زیستی که به ما امکان اندیشیدن می­دهد. مختصصینِ عصب­شناس، آناتومی و ساختار مغز و طرز کار آن را مطالعه می­کنند. آن­ها می­خواهند بدانند زبان در کجای مغز پردازش می­شود، چه بر سر اطلاعات دیداری ورودی از چشم می­آید، خاطرات کجا شکل می­گیرد، کجا ذخیره می­شود و چطور پاک می­شود».[1] هم چنین می­توان این گونه گفت که: «مطالعه ی کارکردهای شناختی مغز و سیستم عصبی در طبقه بندی جدید علوم، علم “اعصاب شناختی” نامیده می­شود».[2]

عصب‌شناسی چیست؟

بر این بنیاد، این شیوه­ی نگرش به رفتار انسان، پارادایمی تازه پدید می­آید. در اخلاقِ سنتی، روان­کاوی و …. چنین گمان می­شود که ریشه­های کنش­های نادرست انسان در داشته­های ذهنی، خاطرات، باورها و..  است اما در دانشِ عصب­شناسی می کوشند نشان دهند که بخش چشم­گیری از رفتار انسان، زاده­ی مغز و ساختار آن است.

برای نمونه هنگامی که سخن از رفتارهای هیجانی یا ناتوانی در رفتار اجتماعی به میان می­آید، کم نیستند کسانی که به چند پند و اندرز اخلاقی یا انگیزشی بسنده می­کنند اما یافته­های عصب­شناختی بر این گمان اند که «سینگولیت منطقه­یی [از مغز] است که در آن هیجان، شناخت و کنترل حرکت، به هم وصل می­شوند. برای مثال، یک دیدگاه نظری این است که قشر سینگولیت قدامی در انتخابِ اعمالِ حرکتی، در نظر گرفتن هزینه­های مورد نیاز برای این اعمال و محاسبه­ی پاداشی که با انجام قبلی این اعمال به دست آمده است، نقش دارد. نکته­ی مهم این است که آسیب به قشر سینگولیت قدامی می­تواند به طیف وسیعی از عوارض چون دل­سردی، بی توجهی، بی­ثباتی هیجانی و تغییرات در شخصیت و تعاملات اجتماعی منجر شود. علاوه براین سینگولیت در درد نقش دارد و از ساختارهای زیر قشری که دارای نورون­های تخصصی برای پاسخ به محرک­ها نامطلوب هستند، درون­داد دریافت می­کند».[3]

یکی دیگر از ره­آوردهای عصب­شناسی هنگامی آشکار می­شود که می­خواهیم بدانیم چرا برخی در تصمیم­گیری، ناتوان اند. بسیارند کسانی که هنگامی که سخن از تصمیم­گیری یا ناتوانی در تصمیم­گیری به میان می­آید چون ریشه­های آن را در خاطرات و تجربه­های گذشته یا نرم­افزار مغز و داشته­های ذهنی می­انگارند پس به گذشته کاوی/روان­کاوی یا پند و اندرزدِهی اخلاقی می­پردازند اما عصب­شناسی بر بیناد آزمایش­های گوناگون، ام. آر، ای یا اف. ام. آر. ها یا … گوناگون پی­برده است که یکی از از بخش­های مغز که در این زمینه کارکرد دارد قشرِ آن است. «قشر مغز نیز برای کارکردهای هیجانی نظیر تصمیم­گیری در مورد این که آیا رفتار خاصی به پیامد مثبت منجر می­شود یا نه، استنباط احساسات دیگران بر اساس تظاهر چهره­یی و استفاده از آهنگ مناسب صدا برای انتقال احساسات خود به دیگران اهمیت دارد. مناطق قشری هم چنین در بازنمایی علائم بدنی هیجانات اهمیت دارد».[4]

اگر کسانی چونان سالومون اَش نشان دادند که فشار اجتماعی یا گروه، چه­گونه انسان را به رفتاری ناسازگار با خواست خویش می­کشاند، علوم اعصاب­شناختی نشان می­دهند که خاستگاه عصب­شناختی این هم­راه شدن کجاست. « سامرویل و گروه او در این­باره که چرا فشارسایر اعضای گروه  می­تواند بر  رفتار نوجوانان بسیار تاثیر بگذارد، معتقدند: در نوجوانان آن بخش از مغز که در بررسی مسائل اجتماعی دخالت دارد(مثل قسمت داخلی قشر جلوی پیشانی) ارتباط نزدیک­تر و محکم­تری با سایر نواحی مغز(جسم مخطط و ارتباط­های شبکه­یی آن) دارد که انگیزه­ها را به عمل تبدیل می­کنند به نظر آن­ها این امر می­تواند روشن سازد که چرا نوجوانان وقتی دوستان و اطرافیان آن­ها دست به اعمال خطرناک می­زنند، تمایل دارند از آن­ها تقلید کنند».[5]

می­توان پرسید اگر کسی به این هم راه­شدن تن ندهد چه می­شود؟ از جامعه­یی به جامعه­ی دیگر پی­آمد اجتماعی تک­رَوی، گوناگون است که یکی از آن می­تواند طردشدگی باشد که از دیدگاه علوم اعصاب­شناختی «طرد شدن اجتماعی، مدار عصبی مشترک با درد جسمی دارد و تنفر اخلاقی ممکن است وجه مشترکی با تنفر مربوط به آلوده­گی داشته باشد. به طور مثال، اگر شخصی پاداش 10 دلاری را با هم­کاری دیگر افراد برنده شود، نسبت به زمانی که همان مقدار پاداش بدون مشارکت با دیگران به دست آمده باشد، مدارِ پاداش در مغز او را بیشتر فعال می­کند، گویی عمل مشارکت نیز برای خود شخص یک پاداش محسوب می شود».[6]

پس می­توان چنین پنداشت که«تمام کارهایی که در زندگی انجام می­دهیم، از یک گفت وگوی ساده گرفته تا فعالیت­های فرهنگی، در مقیاس گسترده بیان­گر ویژهگی­های مغز ما هستند. از دیدگاه عصبی این که ما کیستیم وابسته به آن است که در کجا حضور داریم. مغز ما مدام در تناسب با موقعیتی که در آن هستیم تغییر می­کند و مدارهای الکتریکی آن به طور پیوسته در حال شکل­گیری هستند و چون تجربه­های زندگی هر فرد بی­همتا هستند پس الگوهای موجود در شبکه­های عصبی نیز بسیار متنوع اند. این الگوها به طور مدام زندگی ما را متحول می­کنند و بنابراین هویت ما نیز موضوعی دست­خوش حرکت و تغییر مداوم است و این داستان پایانی ندارد». [7]

هم چنین « علومِ اعصاب­شناختی حوزه­یی است که می­کوشد تا با استفاده از روش­ها و فناوری های موجود در حوزه­ی علوم اعصاب به بررسی نظام شناختی انسان بپردازد…… و [این] که مغز و سیستم عصبی انسان از بخش هایی برخوردار هستند و این بخش ها به لحاظ کارکردی چگونه بایکدیگر مرتبط اند». [8] از این دیدگاه « رابطه­ی مغز، سیستم عصبی و شناخت، چنان نزدیک است که به باور بسیاری مطالعه­ی شناخت، بدون مطالعه ی مغز امکان پذیر نیست». [9]

عصب شناسی و یارا

یارا با پذیرش کارکردِ سیستم عصبی، خواهان این است که بداند چه بخش از کنش­ها و واکنش­های نوجوانان برآمده از کارکرد و ساختار سیستم عصبی آنان است و از سوی دیگر، کارها، خورد و خوراک، پوشاک و….  نوجوانان، چه دگرگونی در ساختار و کارکرد مغزشان پدید می­آورد.

منابع

  1. روان شناسی اجتماعی به زبان آدمی­زاد، ص45
  2. درباره­ی علمِ شناختی، جواد حاتمی، ص19
  3. علوم اعصاب شناختی، مری تی.بنیچ، ربه کا جی. کامپتون،ص 167-168
  4. علوم اعصاب­شناختی، مری تی.بنیچ، ربه کا جی. کامپتون، ص162
  5. مغز: داستان شما، دیوید ایگلمن، ص20-21
  6. راهنمای اعصاب علوم شناختی جیمی وارد، دکترمحمد علی صالحی نژاد، ص475-476
  7. مغز: داستان شما، دیوید ایگلمن، ص9
  8. درباره­ی علمِ شناختی، جواد حاتمی، ص85
  9. درباره­ی علمِ شناختی، جواد حاتمی، ص18